بدون شرح / ....
گاهی خوابت را میبینم
بیصدا
بیتصویر
مثلِ ماهی در آبهای تاریک
که لب میزند و
معلوم نیست
حبابها کلمهاند
یا بوسههایی از دلتنگی ...
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید ...
زندگی هیچ وقت اندازه تنمان نشد ....
حتی وقتی خودمان بریدیم و دوختیم ...
«قند» خون مادر بالاست .
دلش اما همیشه «شور» می زند برای ما ؛
اشک*های مادر، مروارید شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته*اند آب مروارید!
حرف*ها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد!
دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش...
๑۩ مادر دوستت دارم ۩๑
ایــن روزها
برای تنها شدن
کافــــــــــــیست
صــــــادق باشی !
در من
آدم برفی ای ست
که عاشق آفتاب شده ..
و این خلاصه ی همه،
داستان های عاشقانه جهان است
تمام دنیا
محله ی کوچکی ست
که تو در آن متولد می شوی
و من
میان بازیِ بچه های محله
به عشق تو
پیر می شوم…
انتظار بیجایی ست
که رود بایستد
و دریـــا
به سمتش جاری شود،
انتظاری که
بنده ها از خداوندشان دارند
و با این هـــَــمه
رودها
برکــه ها
و حتی گودال ها
از دریا بی نصیب نخواهند بود
"دریـــــا"
بال در می آورد
پرواز می کند به سمت آسمان
ابــر می شود
و در دهان تمام تشنگان
می بارد ...